چو رفت با خودم گفتم : چو باز آید دگر هرگز نگاهش نخواهم کرد تا پوزش گناهش را بخواهد ! روزی چند گذشت و گفتم : چو باز آید سنگی خواهم بود که عذر گناهش نتواند چون تیشه فرهاد در آن اثر بگذارد ! روزی چند گذشت و گفتم : چو باز آید جوابش را نخواهم داد تا با اشک خویش آتش خشم مرا فرو نشاند ! روزی چند گذشت و گفتم : عذرش را با جان و دل خواهم پذیرفت ! ولی افسوس... روزها گذشت و او هرگز نیامد !
نوشته شده در دوشنبه 90/3/30ساعت
4:49 عصر توسط دخترک باران نظرات ( ) |
Design By : Pars Skin |